محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

محمدحسین پورزنگنه

ژست های شازده کوچولو....

شیر پسر مامان این روزها جملات قلنبه سلنبه زیاد میگه...روز به روز دایره واژگان منحصر به فردش زیادتر میشه...کلمات خوشگلی که قبلا میگفت دیگه نمیگه ودرستش رو بیان میکنه...مثلا تا چند هفته پیش به شلوار میگفت داویش به باد بزن میگفت بالیلا بالیلا به اب میوه (اویش) به دمپایی(مانی) و کلمات دیگه ای که الان در ذهنم نیست... به تازگی عاشق عکاسی و عکس گرفتن شده وهمش ژست میگیره ومیگه مامان عکس بگیر و هنوز عکس تمام نشده کنار عکاس تقاضای دیدن عکس رو داره.... این هم چند تا عکس از ژستهای شازده کوچولو....  ارام جانمی محمدحسینم....... ...
30 خرداد 1394

هشتصد روزگی و....

     روزهای بهاری به سرعت یکی پس از دیگری در حال تمام شدن است وچیزی به شروع تابستان گرم نمانده...روز های برگشت ناپذیر و غیر قابل تکرار...روزهای دوست داشتنی در کنار پسرک شیرین وکنجکاوم...فسقلی شیرین زبانم که این روزها دایره ی واژگانش پیشرفت زیادی کرده...وروجک دو سال وسه ماهه ی مامان جملات کامل همراه با مفعول و صفتهای سبک وسنگین وبالا وپایین و دور ونزدیک خوب وبد زشت وزیبا کم وزیاد وعقب وجلو و..... واضح وشیرین بیان میکنه...رنگها رو تقریبا میشناسه ورنگ قرمز وسبز وابی را دوست داره... بوسه های ابدار و صدادارش بر گونه هام قند در دلم اب میکند...و وقتی که اصرار دارد حتما دستانم را ببوسد اشک در چشمانم حلقه میزند...و غرو...
23 خرداد 1394

اندر احوالات اردیبهشت...

بوی خوش اردیبهشت انسان سرمست را وادار میکنه که به هر طرف سرک بکشه و گل وگیاهی پیداکنه...منو شازده کوچولو هم از این امر مستثنا نبودیم و حسابی از هوای اردیبهشت زیبا لذت بردیم...البته گاهی اقای پدر همراه ما میشدند... این هم گوشهای از احوالات نازنین پسرم....                                                              ...
29 ارديبهشت 1394

نوروز نامه

 پس از  دو هفته تعطیلات نوروزی به پایان رسید...و روز از نو روزی از نو...نوروز 94 سومین نوروزی بود که شازده کوچولو در کنار ما بود...وچه نوروزی بود...پر از شیطنت ها وشور ونشاط کودکانه که همش گوارای وجودت عروسک نازم...امیدوارم صد نوروز دیگه با شور وشادی وتن سالم از دیدن زیباییهای بهار لذت ببری.... نوروز امسال پر از دید وبازدید بود ...وکمتر فرصت برای گذران در طبیعت دست میداد...البته که دیدن روی ماه اقوام ودوستان دست کمی از طبیعت زیبای بهاری نداره.... حالا بریم سراغ عکسای عشقولک مامان....                     &...
17 فروردين 1394

روز میلاد تن تو

ماه زندگی ام ....پسرک شیرین زبانم... به همین زودی دلم برای روزهای پر از شور وهیاهوی دو سالگی ات تنگ شد... دو سال پیش در چنین روزی پر بودم از هیجان ...و انتظار برای دیدن روی ماهت....و حالا دو سال است که به لطف وجود پر برکتت .... مادر شده ام و مادری کرده ام.... خدایم..شکر برای بودنش..سلامتیش..خنده هایش..و همه لحظات بکر مادرانه ای که او خالقش بود..پسرک شیرین دوست داشتنیم .. خدایا..پسرم را به تو میسپارم..نگهدارش باش ..و تجربه این حس ناب و بی نظیر را به همه آنهایی که آرزویشان داشتن این روزهای مادرانه است عطا کن.. محمدحسین نازم.... روز شکفتنت قشنگترین روز زندگی من خواهد بود تا ابد..               ...
28 اسفند 1393

700 روزگی

باز هم اسفند دوست داشتنی من فرا رسید....ماه زمینی شدن فرشته ی زیبای خدا...ماهی که با قدمهای پر برکت فرشته کوچولو زندگی ما رنگی شد...در هیاهوی نوشدن طبیعت وشهر ومردم وخلاصه همه چیز شیر پسرم دیده به جهان گشود... چند روزی به تولد دو سالگی دردونه باقی مونده ...وما هم  در تکاپوی سر وسامان دادن به خونه و کارهای عقب مانه هستیم تا تولدکی برای پادشاه بگیریم...                           الوچه خوشمزه ی مادر در 700 روزگی وکیک مامان پز... .              &nb...
23 اسفند 1393

احوالات 22 ماهگی

    شیر پسرم 27 دی ماه 22 ماه شدی و بطور کامل از شیر مادر جدا شدی...از اونجایی که پسر محکم وشادی هستی تونستی بدون دردسر و اذیت شدن ترکش کنی... این روزها وقتی که بوسه بارانمان میکنی غرق در غرور و نشاط میشیم...شیرین زبونیات تمومی نداره.... اصطلاحات وواژه های اختصاریت رو چند تاییش را برات مینویسم.. آیو(اقا خرگوشه)  آگین (اقا گوزنه)  بویو عبق(برو عقب)  آگوش(ابگوشت)  بنج(برنج)  همه ی نسبتهای عمو وعمه ودایی وخاله را به خوبی بلدی  وخیلی ازشون استفاده میکنی... همهی اعضای بدن  را میشناسی  و اسمشونو میگی(چشم ابرو مژه مو  لپ لب دندان زبان گردن ش...
28 دی 1393